حس آرامش
طلب دارم،
از زندگی
تمام حس آرامشم را
مرگ،که دیگر حقم بود
آرامش را در همه جا جستجو کردم غافل از اینکه آرامش از رگ گردن به من نزدیکتر بود.
آغوش بعضی ها علم را زیر سوال میبرد،
انقدر آرامت میکند که هیچ مسکنی جایش
رانمیگیرد
نگاهی که دزدیدی
احساسی که پژمردی
دستانی که گرفتی
صدایی که شبها با آن آرام
میگرفتی
نان و نمکدانی که خوردی
حتی نمکدانی که شکستی
همه و همه حلالت باشد
جز
لرز دلم در اولین بوسه
حرامت باشد لحظه ای که مرا به گناه عادت دادی و
رفتی.
نظرات شما عزیزان: